شما که سواد داري ، ليسانس داري ، روزنامه خوني با بزرگون مي شيني، حرف ميزني ، همه چي مي دوني شما که کله ت پره ، معلّم مردم گنگي واسه هر چي که مي گن جواب داري ، در نمي موني بگو از چيه که من ، دلم گرفته؟ راه ميرم دلم گرفته ، مي شينم دلم گرفته گريه مي کنم ، مي خندم ، پا ميشم، دلم گرفته من خودم آدم بودم ، باد زد و حواي منو برد سوار اسبي بودم که روز باروني زمين خورد عمر من کوه عسل بود ولي افسوس روزاي بعد انگشت انگشت اونو ليسيد بعد نشست تا تهشو خورد.
دخترم...برچسب : نویسنده : baharvatabestaneha بازدید : 28